اول از همه عضو کانال سریال دارک شوید: روی کانال تگرامی کلیک کنید!
نقد سریال Dark (تاریک) – فصل اول
Dark - تاریک، از آسمان ابری و بارانی یک شهر غمزده تا رازهای پنهان شده در یک نسل. سریال اورجینال نتفلیکس که این بار از اروپا و آلمان ساخته شده، مخاطب را به شکل دیوانهواری به دیوار زمان و مکان میکوبد. «تاریک»، داستان سرراست و مشخصی دارد، داستانی که میتوان بازگو کرد و حتی بخشهای بزرگی از آن را لو داد اما در عین حال میتوان بخشهای بسیار از داستان را به شکل غیرقابل درکی روایت کرد. دارک نه فیلمنامه مجهولی دارد و نه مستقیمی و سریال رازآلود، هیجان انگیز و غیر ترسناکی است که در پایان ده قسمت فصل اولش، نه تنها ترسناک نیست، بلکه هولناک و دهشتناک است. با
و نقد فصل اول سریال دارک همراه باشید.
سریال با گم شدن آغاز میشود. پسری به نام اریک گم میشود و شهر تا حدی تحت تاثیر گم شدن او قرار میگیرد. اکنون سال جدید تحصیلی است و تمام دانش آموزان از راه رسیدهاند. یک شب قرار است تا چند دانش آموز به غاری در عمق جنگل شهر ویندن بروند تا مواد مخدری که پسر گمشده شهر در آنجا جاسازی کرده را پیدا کنند. همه از راه میرسند و مواد پیدا میشود اما، چند صدای کوتاه و مرموز در تاریکی جنگل و دهانه غار، نوجوانهای داستان را میترساند و فرار میکنند. جوناس و میکل از گروه جدا میافتند و در نهایت جوناس خود را به گروه میرساند اما میکل در تاریکی شب و جنگل گم میشود. میکل زنده است؟ او صبح روز بعد از غاری به همان شکل بیرون میآید اما در محیط اطراف او، همه چیز مربوط به ۳۳ سال پیش است. میکل از دوره مدرن ۲۰۱۹ به دهه ۸۰ وارد میشود، چگونه؟
سریال «تاریک»، حقیقتا تیره و تار است، داستان مربوط به گم شدن و پیدا شدن جسد پسری با چشمان کاملا سوخته و گوسهایی از بین رفته است اما عجیب بودن ماجرا آن جایی است که پسر همراه با واکمن و لباسی از دهه ۸۰ پیدا میشود
سریال Dark - تاریک، داستانی قابل توضیح دارد که ضمینههای فرعی آن در موازات با آن حرکت میکنند و در نهایت خودشان به اصل داستان تبدیل میشوند. از تلاش یک پدر به اسم اولریک نیلسن برای پیدا کردن پسرش و پی بردن به نیت شوم زنی که با آن به همسر خود خیانت میکند. او در حالی از این جریان سر در میآورد که در تلاش برای پیدا کردن پسرش به سراغ پرونده حل نشده برادر خود در ۳۳ سال پیش میرود. به عبارتی، دارک داستان گم شدن تعدادی نوجوان و سپس بزرگسال است که در بستر رازهای موجود در خانوادههای شهری کوچک همانند طلسمی طلاعونی، هوای شهر ویندن را مسموم کرده است. اینکه لازم است بدانیم، سریال «تاریک» بیش از مفهوم علمی و کارکترهای مرموز خود، بیشتر نفرین شده با شهری هستند که فضای سرد و افسرده آن یادآور آثار دیوید فینچر و به خصوص فیلم «هفت» میباشد و هوای مرطوب و غیرعادیاش که در جنگل و نیروگاه هستهای متمرکز شده، یادآور سریال «توئین پیکس» دیوید لینچ میباشد.
سریال «تاریک»، حقیقتا تیره و تار است. داستان مربوط به گم شدن و پیدا شدن جسد پسری با چشمان کاملا سوخته و گوسهایی از بین رفته است اما عجیب بودن ماجرا آن جایی است که پسر همراه با واکمن و لباسی از دهه ۸۰ پیدا میشود، همان دههای که میکل در یک شب ترسناک به آن سفر میکند. بار علمی سریال دارک قابل توجه است و اصولا سریال بر پایههای تئوری دانشمندان آلمانی یعنی انیشتین و روزن در خصوص قوانین مکانی و زمانی مرتبط با «کرم چاله فضایی» ساخته شده است.
این عبارت، یعنی مکان و به خصوص زمان، غذای لذیذی برای طرفداران «تلقین» نولان است تا بار دیگر بازی زمان و سفر در زمان را به شکل و اتمسفری کاملا متفاوت و حتی با بار علمی گیج کنندهتری تجربه کنند. اما اصل ماجرا آنجاست که میکل در آن شب و از ترسی همانند سایر دوستانش به او نیز سرایت کرده بود، به درون غار فرار میکند و با طی کردن مسیر و عبور از دو در با نمادی از سه حلقه در هم تنیده، از مکانی در سر میآورد که صبح روز بعد با خروج از همان غار و عبور از جاده جنگلی و رسیدن به خانهاش، با پسری پرخاشگر روبرو میشود، پسری ۱۹ ساله به نام، اولریک نیلسن! پسری که از قضا با دختری بیرون میرود که هم نام مادرش میباشد، در اینجا میکل گیج میشود و البته شوکه و سپس مخاطب دود از سرش خارج میشود. این حجم از انتقال اطلاعات و نحوه انتقالش همانند برخورد یک کامیون به ببینده سریال است. سریالی که به طور ناخودآگاه تمام توجه مخاطب را به خود جلب میکند.
«دارک» سه خط زمانی حال (2019) و ۳۳ سال قبل (1986) و ۶۶ سال قبل (1953) دارد، جریانی ۳۳ ساله که بر رخدادی کیهانی دلالت دارد؛ اینکه هر ۳۳ سال قرار است تمامی اتفاقات تکرار شود
فیلمنامه Dark - تاریک قدرتمند است، بازیگریها خوب است و کارگردانی نیز از ظرافت مخصوص به خود و به شکل اروپایی برخوردار است. پازلهای دارک به مرور و با گذر هر اپیزود بیشتر و بیشتر میشود. از ورود شخصیت «هلگه» و همکاری او با کشیشی که خود را دجال معرفی میکند تا آشنایی این کشیش ضددین و خدا ناباور با بارتوش . دارک از مساله گم شدن یک پسر بچه و سپس گم شدن اولریک نیلسن به بیان جنگ خیر و شر میرسد. جایی که کشیش داستان با نام «نوح» خطاب به هلگه؛ جهان را مکانی برای هرج و مرج و نابودی میداند.
دستکاریهای زمانی در سریال حرف اول را میزند. اولریک برای پیدا کردن پسرش میکل، به هلگه مشکوک میشود، هلگهای که اکنون در سال ۲۰۱۹، پیرمردی با زوال عقلیست. یک شب او هلگه را دنبال میکند و با عبور از تونلی با همان دو دری که نماد سه حلقه در هم تنیده دارد، به زمانی نامشخص سفر میکند. زمانی که او با دوران نوجوانی پدر خود روبرو میشود، اولریک در دو راهی تونل به ۶۶ سال پیش سفر میکند. سپس او در تلاش برای کشتن هلگه و توقف تمام اتفاقات، بجای روبرویی با هلگه جوان و میانسال با هلگه کودک روبرو میشود. و سپس رفتار اولریک با هلگه کودک سبب میشود تا بپرسیم؛ چه میشد اگر با سفر در زمان، آدولف هیتلر را در سن ۱۰ سالگی میکشتیم؟ با این رفتار چه بر سر جهان میآمد؟ «تاریک» در فصل اول میگوید، بیشتر از زمان و مکان و دست بردن در آن، ما شاهد جبر حاکم بر جهان هستیم. اینکه مهم نیست شما کودکیهای هلگه را با سنگی بزرگ بزنید و گوش و صورتش را خورد کنید، در نهایت او زنده میماند و اتفاقاتی که باید رخ دهد، شکل میگیرد.
دارک سه خط زمانی حال (2019) و ۳۳ سال قبل (1986) و ۶۶ سال قبل (1953) دارد، جریانی ۳۳ ساله که بر رخدادی کیهانی دلالت دارد. اینکه هر ۳۳ سال قرار است تمامی اتفاقات تکرار شود. در ۳۳ سال قبل از سال ۲۰۱۹، پدر اولریک، ترونته نیلسن به مادرش خیانت میکرد و اکنون اولریک به همسر خود. در ۳۳ سال پیش کودکانی گم شدند و اکنون دوباره این اتفاق رخ داده. جریان ۳۳ ساله کیهانی در شهر ویندن حکم شاهنامهای حاکم بر جریان کلی شهر را دارد.
ویندن، شهری افسرده، بارانی، ترسناک است که خود عامل بدبختی مردمان شهرش است. فضاسازی و نقشه ذهنی ساخته شده از شهر ویندن توسط نویسندگان سریال و کارگردان آن، یادآور شهر توئین پیکس است، شهری که به رازآلودگی و مرگ حکم میکند. ویندن شهریست که چرنوبیلی نوین معنا شده تا فضای مسموم آن با رازهای شخصیت و کارکترهاش بیش از پیش گره بخورد. سریال علت وقایع و سفرهای زمانی را بیان تئوری مهم کرم چاله معرفی میکند. اتفاق مهم سریال نشت رادیواکتیو از نیروگاه هستهای شهر ویندن و به عبارتی از اولین نیروگاههای تاسیس شده در آلمان میباشد. نشت این ماده خطرناک سبب شده تا غار مرموز ویندن دستخوش تغییرات متافیزیکی شود و کرمچاله زمانی در قلب این غار و کوههای شهر شکل بگیرد. اما چگونه ممکن است نشت رادیواکتیو سبب شود تا تونل و درهایی با نماد سه حلقه در هم تنیده شده، شکل بگیرد؟ این سوال در فصل دوم پاسخ داده میشود.
اگرچه فصل اول سریال «تاریک»، همانند کامیونی پرسرعت حجم زیادی از اطلاعات را به مخاطب منتقل میکند، اما با این حال چنین ریتم روایی توسط کارگردان سریال «باران بو اودار» سبب میشود تا مخاطب درگیر پیچ و خم شدید داستانی قرار بگیرد
با تمام تعریف و تمجید از داستان، پیچیدگی و رازآلودگی خفه کننده سریال، Dark - تاریک از انتقال حجم بسیار زیاد اطلاعات رنج میبرد. در حقیقت تنها ضعف سریال، کشیدن بار شدید اطلاعات و پرتاب این حجم زیاد از اطلاعات به سمت مخاطب است. به طوری که مخاطب در مشاهده عادی به این ده قسمت، توانایی درک و هضم تمامی کارکترها و زمانهای حضور آنها را ندارد. این مساله به جهت سفر در سه بازه زمانی و نشان دادن کودکی، بزرگسالی و پیری یکسری شخصیت در ترکیب با کودکی و میانسالی، تعدادی شخصیت دیگر است. آیا سریال «تاریک» از قصد مخاطب را گیج میکند و در اصل ماجرا چندان گیج کننده نیست؟ جواب منفی است. جالب است بدانیم، کارگردان سریال در چند اپیزود به جهت فلشبکهای گیج کننده خود، با نشان دادن و در کنار هم قرار دادن عکس سه بازه یا دو بازه زمانی هر شخصیت و به شکل درخت شجرنامه، سعی دارد مخاطب را از گیجی در بیارود که تا حدی نیز موفق است اما مساله در خصوص سریال، تامل است. اینکه ضعف سریال آنجاست که صرفا یک سریال برای بدنه عامه تلویزیون بین نیست و از مخاطب درخواست میکند تا همانند فیلمهای مهم و پرمفهوم شاخص سینما، بر روی هر اپیزود آن وقت گذاشته و فکر کنید. منظورمان فیلمهایی همچون «بلید رانر» و «تلقین» و «ورود» است، که حس کارآگاهی ببینده را تحریک و طلب میکند.
اگرچه فصل اول سریال «تاریک»، همانند کامیونی پرسرعت حجم زیادی از اطلاعات را به مخاطب منتقل میکند، اما با این حال چنین ریتم روایی توسط کارگردان سریال «باران بو اودار» سبب میشود تا مخاطب درگیر پیچ و خم شدید داستانی قرار بگیرد و خود سعی در حل پازل داستانی داشته باشد.
از نکات مهم انسجام روایی سریال حضور یک کارگردان خوب برای ساخت ده قسمت میباشد. باران بو اودار کارگردان ده اپیزود اول این سریال میباشد که سعی کرده تا با نمایش و استفاده از لوکیشین روایی شهر ویندن، طاعون و حقیقت هیولا بودن این شهر را به شکل قابل لمسی به مخاطب منتقل کند، طاعونی که در ترکیب با ترس کابوسوار کارکترهایش از دغدغههای مهم آنها همچون؛ علت خودکشی پدر یا هویت واقعی پدر صحبت میکند و تمام رازهای موجود در پس ذهن هر شخصیت به شکل ماهرانهای توسط کارگردان سریال در مکان و زمان مناسب و دقیق خود به نمایش گذاشته میشود که از نمونههای آن میتوان به تزریق حس مشکوک بودن را به جهت پیدا کردن یک قوطی سکه در کلبهای چوبی و متهم دانستن احتمالی مردی دانست که خود عاجزانه به دنبال پسر گمشدهاش در ادارهی پلیس شهر ویندن حاضر میشود.
در بعد تئوری، فرض کنید در اتاقی تاریک قرار دارید و تنها یک جریان نور باریک وجود دارد، این جریان تا کجا ادامه مییابد؟ جواب در بینهایت است و عنوان سریال نیز دال بر چنین تئوری ارائه شده است
«تاریک» سریالی جذاب، متفکرانه و اورجینال میباشد که ایده خود را از کلاسیک و کلیشههای فعلی مدیوم سریال همچون «چیزهای عجیب» قرض گرفته است اما در بطن و قلب خود، ایدهای هولناک و هوشمندانه قرار میدهد تا مخاطب سریال در عین کلیشهای بودن جریان روایی، با اثری جدید و نوآورانه در عین جذابیت عملیاش روبرو شود. دارک نه تنها داستان و تئوریهای انیشتین-روزن را در خصوص تاثیر گذشته بر حال و حتی آینده را بسط میدهد، بلکه به سمت و سوی جبر حتمی رفتارهای کیهانی نیز میرود. اینکه حتی اگر پسر بچهای را در زیرزمینی حبس کنید تا بمیرد و خود مواظب فرار نکردن او باشید، اما باز هم جبر کیهانی همانند چرخه حتمی ۳۳ سال رخ خواهد داد.
Dark - تاریک، لحظات خاص و شوکه کننده مخصوص به خود را دارد، از مدل شوکهایی که حدس آن را میزنید و سریال نیز آن را تائید میکند و سپس موهای بدنتان سیخ خواهد شد. منظور دیدن عکس همکارتان در روزنامه سال 1953 میباشد، آن هم زمانی که شب گذشته او با ارسال پیامی صوتی میگوید؛ مساله بر سر چطوری انجام شدن قتلها نیست، بلکه بر سر چه زمانی انجام شدن آنهاست. یا اینکه شما در اتاقی با کاغذ دیواری گرمی قرار دارید که در وسط آن صندلی همچون صندلی اعدام الکتریکی قرار دارد و مردی بارانی پوش به شما میگوید، این اتاق گرم و صمیمی، همان مکان مرگ کودکان سریال است و آن صندلی نیز اولین دستگاه سفر در زمان میباشد. البته اطلاعات شوک کننده دیگری نیز در سریال وجود دارد که به مرور در طول ده قسمت به مخاطب شلیک میشود تا ببینده برای دیدن هر قسمت تشنه و حریصتر باشد و این همان تمپوی بسیار خوب سریال در همکاری نویسنده، خالق و کارگردان سریال (کارگردان و یکی از خالقان و نویسندگان سریال یکی میباشد) میباشد.
در بعد تئوری، فرض کنید در اتاقی تاریک قرار دارید و تنها یک جریان نور باریک وجود دارد، این جریان تا کجا ادامه مییابد؟ جواب در بینهایت است. عنوان سریال نیز دال بر چنین تئوری ارائه شده. اینکه Dark - تاریک، داستانی رازآلود، خفه کننده و حتی گریهآوری در بیپایان است. اینکه جریان رازآلودگی کلی سریال تمامی ندارد و بازی با زمان و مکان شما را خفه میکند. پایانبندی سریال، همانند زمین وسیع و بزرگی است که میتوان در آن هر چیزی کاشت و بهترین استفاده را برد. چنین پایانی میتواند خبر از فصل دومی حتی پیچیدهتر و عجیبتر دهد، جایی که خط زمانی آینده و یا خط زمانی و مکانی قبلتر از ۶۶ سال پیش به جریان روایی سریال وارد شود. آیا «تاریک» از پتانسیل ایجاد شده در فصل اول برای ادامه روایتی دیوانهوارتر استفاده میکند؟ جواب در هشت قسمت فصل دوم سریال دارک نهفته است.
نویسنده:علی بامری(مایکل)
کانال تگرامی ما را دنبال کنید:
کانال تلگرامی
نظرات خود را برای ما بفرستید
:: برچسبها:
دارک فصل اول سریال دارک تاریک نقد سریال ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0